فهمِ نفمی
چرا باید گشت؟
همه چیز هویداس
ولی اری،باید گشت
باید گشت
ولی چه چیزی را؟
فقط یک چیز
چشم های واقعی خودمان را میان هزار لایه های عینک های مختلف که سوا کنیم از همهی آن لایه های لجن وار
با ان ها میتوان همه چیز را دید،لمس کرد،راه و چاه را یافت،درد ها را زدود و حقیقت زیبا را یافت
چشم های تمام و کمال مسلح اینانند
ولی خب چه فایده که معدوند چنین کسانی و هیچ درک متقابلی از آنها ندارند؟
نه فایده دارد،زیرا همچون کسی میداند با هر کسی چه بگوید و چه کند تا همگی بتوانند او را درک کنند و حتی الگوی زندگی دگران،همان معدود اشخاص شوند
پس اگر درون گرایی و یا در انزوایی یا فکر میکنی تنها تو میفهمی و یا هزار چیز دیگر، بدان در اشتباهی
اما مساله اینجاست که نمیتوانی همه چیز و کس را تغییر دهی و اکثریت تابع اول چیزی هستند که به ذهنشان خطور میکند نه اینکه بشکافند و بسازند
اری درست است،این را واقعا نمیدانم چه باید کرد،گاهی باید بعضی مسایل را به حال خود رهانید و شما انچه برایتان درست است برای خود و پیرامون خود بسازید تا آنان که جویای حقیقتند،نه تو را،حقیقتی که تو آن را مینمایانی را دریابند
در اخر تنها میتوان گفت نجنگ با ناهنجاری هایی که کل پیرامونت را بغل زدهاند.آن را به حال خود رها کن
ولی پیرامونت را با حقیقت شیرین و کمال روبهرو کن،سپس پیرامونت هم تمامی ناهنجاری ها را از خود میراند.